رادینرادین، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره

رادین دنیای مامان گلی و بابایی

نفس مامان گلی تو تولد هلیا

نفسم!چند روز پیش یعنی نهم خرداد تولد هلیا بود.عمو امیر و خاله سمیه خیلی اصرار داشتن که ما هم حتما بریم.در واقع می خواستن شما گل پسری تو تولد هلیا باشی.ما هم دعوتشون رو پذیرفتیم و رفتیم.رادینم شما خیلی به بچه ها توجه می کردی.تازه نیوشا هم اونجا بود و حسابی باهاش بازی کردی.دایم بند لباسشو می کشیدی و کم مونده بود لباسشو از تنش در بیاری.تازه یه کار بدی هم کردی.موهای نیوشا رو کشیدی و گریشو درآوردی.خلاصه ساعتها اونجا بودیم و حسابی به سه تاییمون خوش گذشت. ایشالا تولد خودتو جشن بگیریم عزیزم. ...
12 خرداد 1392

راااااااااادین خییییییییلی دووووووووست دااااااااااااااااارم

پسر گل مامانی! امروز ٥ خرداد شده و فقط 1 هفته مونده که هشت ماهگی شما گل پسری تموم بشه .مامان خیلی خوشحاله که پسرش به شادی و سلامتی داره روز به روز بزرگ میشه و خدا رو شاکره. عزیز دلم من 2 روز پیش رفتم ماموریت بندر عباس و شما رو با بابایی و مامان جون تنها گذاشتم.از شب تا صبح از فکر شما خوابم نبرد و خیلی اذیت بودم.دلم خیلی برات تنگ شده بود.آخه تو این هشت ماه این اولین شبی بود که مامان گلی بدون رادین می خوابید.دیشب هم پروازمون تاخیر داشت و ساعت 1 بود که رسیدم.شما خواب بودی.کلی بوست کردم.خیلی دوست داشتم از خواب بیدار بشی تا چشمای نازت رو ببینم ولی نشدی.فکر میکنم دلت برای مزه شیر مامان تنگ شده بود.آخه تا که اومدم 1شیشه شیر دوشیدم و د...
5 خرداد 1392

روزتون مبارک عزیزای من.

رادینم! امروز سوم خرداده.در واقع باید بگم سیزدهم ماه رجب.قشنگ مامانی امروز روز مرده.پس روزت مبارک مرد کوچیک مامان. رادین گلم، بیا با هم داد بزنیم "بابایی روزت مبارک.شما بهترین بابای دنیا هستی." اینم یه عالمه بوسسسسسس برای پسر گلم و بابایی مهربونش.  ...
3 خرداد 1392

راااادین نبض زندگی مامانی و بابایی

نفسم! امروز 26 اردیبهشت هستش و روز پنج شنبه است. مامان گلی مطابق معمول از صبح زود بیدار شده و تا الان که نزدیک ظهره مشغوله. رادینم شما الان 7 ماه و 13 روز داری و روز به روز متفاوت تر از قبل می شی؛ مثلا دیشب با بابایی خیلی قشنگ با توپ هات بازی می کردی ، بابایی دائم توپت رو می گذاشت تو دستت و شما آگاهانه اونو پرتاب می کردی و غش غش می خندیدی. اینقدر قشنگ و بلند می خندیدی که فکر می کنم همسایه بغلی هم صدات رو می شنید . پسرم این به این معنی هستش که حالا دیگه آگاهانه بازی می کنی و مفهوم بازی را می فهمی. مامان جون هم که خدا خیرش بده و عاقبت به خیرش کنه با حوصله در طول روز با شما بازی می کنه و عصر که من میام گزارش شیرین کاریهات رو برام می ده و دل م...
26 ارديبهشت 1392
1